این مسئله به قدری مهم است که به آسانی میتوان گفت: هر گونه اعواج در ساختار معرفت شناسانه یک نظام فکری میتواند از منظر اندیشهای فاجعه بار باشد. مواردی مانند انحرافهایی که در سیستم فکری یک تفکر مذهبی رخ میدهد و منجر به پیدایش فرقههای گوناگون میشود از جمله تبعات منفی نقص سیستم معرفت شناسانه یک دستگاه فکری محسوب میشود. جهت واکاوی بیشتر موضوع علی رحمانی خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین با دکتر حجت حیدری چراتی مدرس دانشگاه و پژوهشگر مسائل فرقه شیخیه به گفتگو نشسته است.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه ششم از مجموعه مباحث ریشه انحراف در خصوص فرقه شیخیه در خدمت آقای دکتر حجت حیدری چراتی استاد دانشگاه تهران هستیم. استاد عزیر خیلی ممنونم که فرصت دوبارهای را در اختیار ما قرار دادید تا بتوانیم از مباحث شما استفاده کنیم. به عنوان نکته نخست خواهش میکنم در حد یک الی دو جمله از مسلک اخباریگری و پیش فرضهای اساسی آن تعریفی داشته باشید؟
حیدری چراتی: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین اللهم وفقنا مما تحب و ترضا. برای من افتخار است که با شما هم کلام شدم و أنشاء الله بتوانیم با پژوهش در خصوص این موضوع مهم که مربوط به شناخت جریانهای فکری معاصر است گامی برداریم برای رسیدن به معارف دینی این نکته را عرض کنم که بحث از جریان شیخیه به این دلیل حائز اهمیت است که این مکتب فکری به تعبیری محصول دوران گذشته خودش است یعنی اندیشه و تفکراتی که در گذشته وجود داشته را ما میتوانیم از جریان شیخیه استخراج کنیم و بفهمیم که جریانهای گذشته چه نوع تفکراتی داشتهاند. نکته دوم تأثیر پذیری اندیشههایی است که امروز نیز در جامعه ما وجود دارند از فرقه شیخیه است. از این جهات شناخت جریان شیخیه مهم است به نظر بنده اگر میخواهیم جریان شیخیه را بشناسیم باید آن را از دو جنبه بررسی کنیم یکی این است که اندیشه رهبر اصلی این جریان یا شیخ احمد احسائی را بررسی کنیم و از جانب دیگر تطور و در حقیقت سیر تکوین این مکتب در گذر زمان را مورد برسی قرار دهیم زیرا در طول سالهای متمادی اندیشههای بسیاری به این جریان افزوده شده است. از طرفی میتوانیم تمام این جریان را به صورت یک دست ببینیم و از طرف دیگر هم میبینیم در این جریان انشعاباتی به وجود آمده و هر کدام از آنها برای خودشان یک اندیشه و یک گفتمانی داشتهاند مثلاً شیخیه کرمان برای خودش گفتمان خاصی دارد یا شیخیه برای خودش نظریه و اندیشه خاصی مطرح میکند که د ر حقیقت در تقابل با فرقه کریمخانیه است. یا به عنوان نمونه جریان شیخیه جندقی یا باقریه که این سه جریان به تعبیری امروز در جامعه ما فعال هستند. برای بررسی یک جریان در ابتدا باید آن روشی را که آن مکتب و مدرسه برای رسیدن به حقیقت یا شناخت و معرفت از آن استفاده میکند را دقیق بررسی کنیم. اگر این نکته دقیق بررسی شود میتوانیم سر منشاء مشکلات احتمالی مکتب شیخیه را بیابیم. در حقیقت شیخ احمد احسائی محصول دورانی است که سه مکتب در آن دوران جریان داشته است. یکی جریان اخباریگری، یکی جریان حکمت و فلسفه و جریان سوم جریان اصولی است. اگر چه نمیتوان گفت که شیخ احمد احسائی به هر یک از این سه مکتب به طور مطلق وابستگی دارد.
قدس آنلاین: الان بحثی که در خصوص بازه زمانی ظهور شیخ احمد احسائی مطرح است این است که این سه مکتب فوق الذکر به نوعی با یکدیگر تضادها و تعارضاتی داشتهاند جریان اخباریگری با دو مکتب دیگر هم تعارضاتی داشت و حتی تقابلهایی نیز با یکدیگر داشتهاند. میخواهم بدانم از منظر جناب عالی شیخ احمد احیائی چگونه توانست جریان اخباریگری را با آن حالت متسلب خودش با فلسفه و عرفان درهم آمیزد؟
حیدری چراتی: شیخ احمد احسائی به قول خودش سعی کرد یک روش خاص یا الهیات امامی را معرفی کند تا تمایزی باشد بین این سه مکتب اگر چه ما باید برای بررسی افکار شیخ احمد احسائی از کتب او استفاده کنیم. مهمترین آثار شیخ احمد احسائی یکی شرح کتاب «شرح زیارت جامعه کبیره» در چهار جلد است که میتوان میزان اثرپذیری تفکر شیخ احمد احسائی را از این سه جریان را در آن دید. یکی دیگر از آثار مهم شیخ احمد «شرح عرشیه» ملاصدرا است. شیخ احمد احسائی هم کتاب عرشیه و هم کتاب مشاعر ملاصدرا را شرح میزند و در اینجا میبینیم که وی مدعی است دستی از دور بر آتش فلسفه دارد. هر چند وی خود مخالف فلسفه است اما این اقتباس را دارد. نکته بعدی این است که شیخ احمد نظراتی در خصوص محی الدین ابن عربی پایه گذار عرفاتن نظری دارد و ادعا میکند که به بحثهای عرفانی نیز مسلط است اگر دقت کرده باشید. روش معرفت شناسانه و علمی شیخ شیوهای خاص است که ادعا میکند که من این علوم را به شیوه اکتسابی به دست نیاوردم. وی مدعی است که این علوم حاصل الهامی است که به وی شده است. یا اگر درستتر بگویم وی این را عنایتی از جانب ائمه(ع) میداند و معتقد است گفتههای او در این کتب سخنانی است که ائمه(ع) به او گفتهاند. علت تأکید من بر روی این نکته این است که این شیوه یک الگو روش معرفت شناسانه است که مکاتب دیگری نیز مدعی این بحث هستند که این مسئله فضا و بستر مناسبی را برای مدعیان فراهم میسازد. ما الان نمیخواهیم نسبت به شیخ احمد احسائی یا کسان دیگری که این مسئله را مطرح میکنند قضاوت کنیم. اما اگر ما شیخیه را بستری برای فرقه یا حزب بابیت و بهائیت میدانیم اگر چه برخی اوقات میبینیم که شیخیه ادعا میکنند که ما اولین گروهی بودیم که به رد بابیت و بهائیت پرداختهایم و با آن مخالفت کردهایم ما این را دیدهایم اما عرض کردیم که چگونه بستر برای کسانی که میخواهند سوء استفاده کنند ایجاد میشود. پس شیخ احمد احسائی در اواخر قرن ۱۲ و اویل قرن ۱۳ آمد و در میان تشیع یک روش خاصی به نام معارف ولایی را مطرح کرد. اما این روش وی به نوعی موجب بدعت و انشقاق در مذهب تشیع نیز شد این انشقاقات تحت عنوان شیخیه و پس آن بابیه و بهائیت مطرح میشود. روش معرفت شناسی شیخیه خواسته یا ناخواسته منجر به اعتقاد به عدم فهم قرآن شد. قائل شدن به حجت ظواهر نصوص دینی بدون اعتقاد به روش و قواعد اصولیون نتیجه دوم این روش است. مطلب دیگر مراجعه به حدیث به صرف نقل ثقه و اهمیت ندادن به استفاده از علم رجال و درایه است پیامد به کار بردن همین روش بعدها باعث حذف کتاب خدا، دخالت دادن احادیث مجهول و ضعیف یا احادیث مخالف با عقل سلیم در معرفت شناختی الهیاتی خویش و ایجاد و پرورش نگاه غلو آمیز به تشیع یا به تعبیری تفویض در بین پیروان شیخیه شد.
قدس آنلاین: پس اگر بخواهیم از پنجره غلو به عقاید شیخیه نگاه کنیم میتوان گفت شیخیه جزو غلات مفوضه محسوب میشوند؟
حیدری چراتی: این نکته را میتوان مطرح کرد اما الان با احتیاط داریم بحث را مطرح میکنیم. یک نظریه شیخ احمد احسائی در شرح زیارت جامعه کبیره همین بحث نقش ائمه(ع) در آفرینش جهان یا همان علل اربعه است که شیخ احمد ائمه(ع) را هر چهار علت آفرینش جهان میداند. اما در خصوص جریان اخباریگری که بر تفکرات شیخ احمد تأثیر گذاشته است باید گفت برخی معتقدند این جریان توسط اهل تسنن وارد مذهب تشیع شده است. در صدر اسلام برای رسیدن به معرفت دینی دو مکنب مطرح بوده یکی رسول ظاهری و دیگری رسول باطنی که رسول ظاهری همان انبیاء و ائمه(ع) بودند و رسول باطنی عقل بود در استفاده از این دو منبع معرفت شناسانه از زمان صدر اسلام ما میبینیم هر گروهی نگاه خاص خودشان را داشتهاند. برخی به ظواهر حدیث تمسک میکردند و این را برای خودشان حجت میدانستند و گروه دومی از عقل یا رسول باطنی به شکل افراطی استفاده میکردند و همه چیز را با این معیار میسنجیدند لذا میبیینیم در میان اهل تسنن دو گرایش اهل حدیث و اهل رأی به وجود آمدند. کم کم این جریانات در تشیع نیز راه یافت. اگر چه ائمه(ع) نسبت به هر دو منبع اهتمام داشتند و از هر دو استفاده مینمودند فلذا امام کاظم(ع) میفرمایند:«خداوند یک حجت ظاهری و یک حجت باطنی را در بین مردم قرار داد.» این دو جریان در بین تشیع فراز و فرودهایی داشتهاند. و زمانی مرحوم سید مرتضی(ره) کتابی با عنوان «المقنع فی الغیبت» یا رویکرد عقلی مینویسد و نظریه غیبت امام زمان(عج) را با رویکرد عقلی بررسی میکند. ما میبینینم در همان زمان در مقابل این جریان شیخ صدوق(ره) هست که با نگاه حدیثی کتاب«من لایحضره الفقیه» یا «کمال الدین» را مینویسد. اگر چه نمیتوان این دو مکتب را که در تشیع وجود دارند را با نگاه اهل تسنن به این دو جریان مساوی دید اما خواه و ناخواه این دو جریان در درون تشیع وجود داشت در زمان صفویه شخصی به نام ملا امین استرآبادی با نگاه اخباریگری همه چیز را براساس اخبار میدید و غیر اخبار را نفی میکرد. یکی از تفکرات جریان اخباریگری اعتقاد به تحریف قرآن بود. اما در اینجا باید جریان اخباریگری را از حدیثگرایی تفکیک نمود. من میبینم که برخی از اندیشمنتدان معاصر بین این دو تفکیکی قائل نشدند لذا بزرگانی مثل علامه مجلسی، فیض کاشانی، سید نعمت الله جزائری یا سید هاشم بحرانی را جزو اخباریگری میبینند. در صورتی که میتوان این بزرگواران را جزو جریان حدیثگرا به حساب آورد. این جریان حدیثگرا به تعبیری مخالف فلسفه بودند اما برخلاف پیروان جریان اخباریگری محض مثل ملا امین استرآبادی و میرزا محمد اخباری استفاده از عقل را ممنوع نمیدانستند. این جریان یک جریان تندرو اخباری بود که نگاهشان را به تحریف قرآن مطرح کردند اما باید بین این جریان و حدیث گرایی تفکیکی قائل شد زیرا امروز هم در جامعه ما بزرگانی هستند که اهتمامشان به حدیث بیشتر است و مخالف فلسفه هستند. اینها اعتقاد دارند که ما باید منظومه دینی را از اهل بیت(ع) بگیریم و این نکته با فلسفه در تضاد است و این اعتقاد را دارند که اگر ما معارف را از غیر اهل بیت(ع) بگیریم این روش و مسیری غلط است. بنابراین اینها با فلسفه یونان مخالفند زیرا میگویند منشاء آن از غیر خدایی شروع شده است بنابراین از این روش نمیتوان به معارف دینی دست یافت.
قدس آنلاین: یک نکتهای اینجا مطرح میشود و آن این است که جناب عالی پایه و اساس شیخیه را تفکرات شیخ احمد احسائی میدانید اما برخی از متفکرین معاصر معتقدند آنچه که شیخیه پس از شیخ احمد احسائی گفتهاند قریب به اتفاق متأثر از سیدکاظم رشتی است و در واقع او بود که نوع خاصی از تفکرات موعودگرایانه را به صورت افراطی وارد شیخیه کرد که بعداً به ظهور بابیت انجامید حالا مسئله اینجا است که آیا تأثیر شیخ احمد احسائی بر روی شیخیه بیشتر بوده یا سید کاظم رشتی با آن همه تألیفات و مسائل این چنینی نگاه شما به این قضیه چیست؟
حیدری چراتی: من سید کاظم رشتی را جدا از شیخ احمد احسائی نمیبینم. درست است که سیدکاظم رشتی به تعبیری افکار و اندیشههای شیخ احمد احسائی را در جامعه نهادینه کرد و اگرچه نمیتوان نقش سیدکاظم رشتی را در تکوین شیخیه نادیده گرفت و آن کسی که جریان شیخیه را تبدیل به گفتمان کرد سیدکاظم رشتی بود. اما اندیشههای وی متأثر از شیخ احمد احسائی بود. شیخ احمد کسی بود که آن اندیشه و تفکر را بنا گذاشت و سید کاظم رشتی آن را تدوین و تفسیر کرد. اگرچه بحثهای جانبی دیگری نیز وجود دارد که آیا تفکر سید کاظم رشتی از مسیحیت نشأت گرفته است که من در مورد آن اظهار نظر نمیکنم. اما به نظر خود من اندیشهای که شیخ احمد احسائی پایه گذاری کرد و بر اساس آن منظومه فکری خود را شکل داد سید کاظم آن را تبیین و تفسیر کرد. االبته برخی اوقات نسبت به این قضیه تسامحی اتفاق میافتد و بعضی میخواهند شیخ احمد احسائی را از عیوب مبری کنند لذا به سراغ سید کاظم رشتی میروند اما اگر شما اندیشه سیدکاظم رشتی را در کتابها بررسی کنید میبینید که وی جدا از افکار شیخ احمد احسائی چیزی را مطرح نکرده است. شما نمی توانید شیخ احمد احسائی را جزو هیچ کدام از جریانهای فوق به حساب آورید چرا که وی در فقه کتاب «تبصره علامه» را شرح زده است و مشاور مرحوم آیت الله وحید بهبهانی(ره) است و شاگرد مرحوم کاشف الغطاء است. بنابراین نمیتوان او را کاملاً اخباری دید لذا میبینیم در فقه اظهار نظر میکند اما از اخباریگری متأثر است وی در کتاب شرح عرشیه میگوید:«کسانی که اهل فلسفه هستند نمیتوانند شما را به حقیقت برسانند و گمراه هستند.» و شروع میکند به ناسزا گفتن به روش فلسفی و بعدها تا تکفیر ملاصدرا نیز پیش میرود. به نظر بنده وی هر چند از این مسائل اطلاع داشت اما در آنها صاحب نظر نبود. به تعبیر مرحوم آشتیانی(ره) او اگر چه ظاهر زاهدی داشت اما آدم مطلعی در این امور نبود. اما او ناخواسته اخباریگری اعتقادی را مطرح نمود و روایات ضعیف یا خبر واحد را در مسائل اعتقادی وارد کرد. بر اساس الهیات ولایی شیخ احمد احسائی شناخت خدا بدون اهل بیت(ع) امکان ندارد و اگر میخواهیم خدا را بشناسیم باید از طریق مظاهر اسماء و صفات او که همان ائمه(ع) هستند او را بشناسیم. شیخ احمد یک الهیات سلبی شکل داد که جریانی خطرناک است امروز هم رگههایی از این جریان را در جریان موسوم به یمانی میبینیم. بنابراین اخباریگری در امور اعتقادی خطرش از اخباریگری فقهی بیشتر است. جامعه امروز ما متأسفانه دچار این بحث شده است.
قدس آنلاین: لطفاً به عنوان نکته بعدی کمی در خصوص فرقه کریمخانیه یا شیخیه کرمان و تفاوت آن با سایر شاخههای شیخیه بفرمایید. به عنوان مثال ما در شاخههای مختلف شیخیه تبریز نوع خاصی از اجتهاد را میبینیم به نظر شما شیخیه کرمان چه تفاوتهایی با سایر شاخههای شیخیه دارد؟
حیدری چراتی: من برای این مسئله کتابی را به عنوان اصل در نظر میگیرم. کتاب اجتهاد و تقلید برای حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی که رهبر چهارم شیخیه کرمان محسوب میشود. ما میتوانیم از این کتاب روش معرفت شناسی شیخیه کرمان را استخراج کنیم. یکی از حرفهایی که حاج محمد خان کرمانی در کتاب «وسیله النجاه» خود مطرح میکند این است که ما نمیتوانیم قرآن را بفهمیم. شما اگر می خواهید قرآن را بفهمید باید سراغ احادیث ائمه(ع) بروید. این تعبیر خواسته و ناخواسته منجر به کنار گذاشتن قرآن میشود. یکی دیگر از مطالبی که حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی در این کتاب مطرح میکند اعتقاد به حجیت ظواهر احادیث است. هیچ کس منکر حدیث نیست و رسیدن به معرفت دینی باید از طریق حدیث باشد و بهترین منبع برای کسب معرفت دینی است. اما این را هم باید دقت کنیم که چه بلاهایی بر سر این حدیث آمد. ما نباید از این مسئله راحت چشم پوشی کنیم و همه احادیث را قطعی الصدور از جانب ائمه(ع) بدانیم. ما اگر یقین کنیم حدیثی از جانب ائمه(ع) است به خودمان جرأت نمیدهیم که در مقابل این حدیث اظهار نظر کنیم. اما مسئله اینجا است که این چیزی که امروز به دست ما رسیده است آیا واقعاً از جانب ائمه است یا توسط برخی از مغرضین و غلات جعل شده است الان بحثی که ما با این جریان داریم مرحله ثبوت حدیث است. همان طور که سیدکاظم رشتی مطرح میکند و حاج ابوالقاسم خان هم آن را قبول دارد همان طور که ما در قرآن مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ داریم در حدیث هم همین طور است اما اگر به ظواهر احادیث بدون در نظر گرفتن این آسیبها استناد کنیم تبدیل به یک آسیب میشود. حاج ابوالقاسم خلن ابر اهیمی این نظریه را مطرح میکند که شما اگر بیایید از روش خاص اصولیون در علم حدیث را استفاده کنید این روش صحیحی نیست. نکته دیگر این داست که از کجا بفهمیم یک روایت صحیح است یا نه زیرا مثلاً سعید ابن مغیره فردی بود که ۴۰۰۰ حدیث را جعل کرد و وارد کتاب امام باقر(ع) وارد نمود. ابوالقاسم خان ابراهیمی میگوید برای فهمیدن صحت و سقم روایت باز نباید از روشهای علم رجال و علم درایه استفاده کنیم چرا که این روش به تعبیر آنها از اهل تسنن اخذ شده است و از آنها اقتباس شده است. روش دیگر ابوالقاسم خان ابراهیمی توجه به هر حدیثی صرفاً به دلیل نقل از ثقه است. این یعنی آخرین کتابی که به عنوان مثال شیخ صدوق(ره) نقل کرده برای رسیدن به معرفت دینی کافی است. شیخیه اینجا هم شباهتی به اخباریها دارند و هر چهار کتابی را که اخباریها قبول دارند مورد قبول شیخیه نیز هست. شیعه امامیه نیز این کتب اربعه را قبول دارد اما با بررسی سندی و رجالی احادیث موجود در آنها و صرف نقل شیخ صدوق، شیخ طوسی و مرحوم کلینی(ره) را نمیتوان دلیلی قانع کننده برای پذیرش یک حدیث به شمار آورد. نکته دیگر این است که میرزا ابوالقاسم خان ابراهیمی میگوید اگر شارع، پیامبر(ص) یا ائمه(ع) چیز دیگری را از شما خواسته باشند خودشان بر زبان شما جاری میکنند یا به تعبیری دست امام عصر(عج) روی سر ماها هست و نمیگذارد که ما به انحراف کشیده شویم. اینجا یک مغالطهای صور ت میگیرد که توسط برخی دیگر از جریانهای انحرافی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. بخشی از این سخن درست است اما القائات ائمه(ع) بدون سبب مسبب انجام نمیگیرد. این که ما علوم، فکر و عقل را کنار بگذاریم و بگوییم خوب ائمه(ع) خودشان کارها را انجام میدهند از اعتقادات اینها است. نکته دیگر این است که می گویند اگر ما می خواهیم از این قواعد برای اخذ حدیث استفاده کنیم این اصول و قواعد از اهل تسنن و زیدیه گرفته شده و نمیتوان از این قواعد فضائل اهل بیت(ع) را از احادیث استخراج نمود این یکیی از کارهایی است که متأسفانه برای عوام فریبی انجام میدهند.
خبرنگار: علی رحمانی
نظر شما